فرم در حال بارگذاری ...
مناجات نامه اي زيبا از خواجه عبدالله انصاري
ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای صمدی که از ادراک خلق جدایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی. جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را آن ده که ما را آن به و مگذار به که و مه.
الهی! عبدالله عمر بکاست، اما عذر نخواست.
الهی! عذر ما بپذیر و بر عیب های ما مگیر.
به نام آن خدایی که نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح فتوح است و سلام او در وقت صباح مؤمنان را صبوح است و ذکر او مرهم دل مجروح است و مهر او بلا نشینان را کشتی نوح است. ای جوانمرد درین راه مرد باش و در مردی فرد باش و با دل پردرد باش.
الهی! خواندی تأخیر کردم. فرمودی تقصیر کردم.
الهی! عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.
الهی! اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم و اگر به کردار است به پشه و مور محتاجم.
الهی! بیزارم از طاعتی که مرا به عجب آرد. مبارک معصیتی که مرا به عذر آرد.
الهی! اگر بر دار کنی رواست، مهجور مکن و اگر به دوزخ فرستی رضاست، از خود دور مکن.
الهی! گناه در جنب کرم تو زبون است، زیرا که کرم تو قدیم و گناه اکنون است.
الهی! اگر عبدالله را بخواهی سوخت، دوزخی دیگر باید آلایش او را و اگر بخواهی نواخت، بهشتی دیگر باید آسایش او را
الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.
الهی! همه از تو ترسند و عبدالله از خود زیرا که از تو همه نیک آید و از عبدالله بد.
الهی! گفتی کریمم امید برآن تمام است. چون کرم تو در میان است نا امیدی حرام است.
الهی! اگر امانت را نه امینم، آن روز که امانت می نهادی می دانستی که چنینم.
الهی! همچو بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم. فریاد از معرفت رسمی و عبارت عاریتی و عبادت عادتی و حکمت تجربتی و حقیقت حکایتی.
الهی! اقرار کردم به مفلسی و هیچکسی. ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی. چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی.
الهی! اگر با تو نمی گویم افکار می شوم. چون با تو می گویم سبکبار می شوم.
الهی! ترسانم از بدی خود بیامرز مرا به خوبی خود.
الهی! بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن. پادشاها گریخته بودیم تو خواندی، ترسان بودیم بر خوان ‘’لاتقنطوا …'’ تو نشاندی.
الهی! بر سر از خجالت گرد داریم و رخ از شرم گناه زرد داریم.
الهی! اگر دوستی نکردیم، دشمنی هم نکردیم. اگر چه بر گناه مصریم بر یگانگی حضرت تو مقریم.
الهی! در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و به زبان استغفار تو داریم.
الهی! اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.
الهی! بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن و به گناه روی ما را سیاه مکن.
الهی! تقوایی ده که از دنیا ببریم، روحی ده که از عقبی برخوریم. یقینی ده که در آز بر ما باز نشود و قناعتی ده تا صعوه حرص ما باز نشود.
الهی! دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده تا در چاه نیفتیم. دست گیر که دستاویزی نداریم، بپذیر که پای گریزی نداریم.
الهی! درگذر که بد کرده ایم و آزرم دار که آزرده ایم.
الهی! مگوی که چه کرده ایم که دردا شویم و مگوی که چه آورده یی که رسوا شویم.
الهی! توفیق ده تا در دین استوار شویم. عقبی ده تا از دنیا بیزار شویم. بر راه دار تا سرگردان نشویم.
الهی! بیاموز تا سر دین بدانیم. برفروز تا در تاریکی نمانیم. تلقین کن تا آداب شرع بدانیم. توفیق ده تا خنگ طمع نرانیم. تو نواز که دیگران ندانند، تو ساز که دیگران نتوانند. همه را از خودپرستی رهایی ده. مه را به خود آشنایی ده. همه را از مکر شیطان نگاهدار. همه را از کید نفس آگاه دار.
الهی! فرمایی که بجوی و می ترسانی که بگریز. می نمایی که بخواه و می گویی که بپرهیز.
الهی! گریخته بودم تو خواندی. ترسیده بودم بر خوان تو نشاندی. ابتدا می ترسیدم که مرا بگیری به بلای خویش، اکنون می ترسم که مرا بفریبی به عطای خویش.
الهی! عمر بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم. گفتی و فرمان نکردم. درماندم و درمان نکردم.
الهی! تو ساز که ازین معلولان شفا نیاید، تو گشای که از این ملولان کاری نگشاید.
الهی! به صلاح آر که نیک بی سامانیم جمع دار که بد پریشانیم.
الهی! ظاهری داریم شوریده. باطنی داریم در خواب. سینه ای داریم پر آتش. دیده ای داریم پر آب. گاه در آتش سینه می سوزیم و گاه از آب چشم غرقاب.
الهی! اگر نه با دوستان تو در رهم، آخر نه چون سگ اصحاب کهف بر درگهم. انتظار را طاقت باید و ما را نیست. صبر را فراغت باید و ما را نیست.
الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مران این بنده آموخته را ..
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
شیخالاسلام ابواسماعیل عبدالله بن ابیمنصور محمد، معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بود. وی از اعقاب ابوایوب انصاری است . مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنانکه شعر فارسی و عربی را نیکو میسرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود و مخصوصاً در حدیث قوی بود و امالی بسیار داشت و در فقه روش امام حنبل را پیروی میکرد.
وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت ودو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت و این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشتهاست. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت.
انصاری شعر میسرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کردهاست و از آن جملهاست ترجمهٔ املاء طبقاتالصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشفالاسرار قرار گرفتهاست.
از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجاتنامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبتنامه، هفتحصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهینامه را میتوان نام برد .
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
✍گفتند ڪه جمعہ
♡یارمان مــی آیــد
⇦آن منجی روزگارمان می آید
✍هــر جمعـــه…
♡گلی در دل ما می شڪفـــد
⇦یعنیکهبمان بهارمانمی آید
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
یا صاحب الزمان
خودت گفتی وعده در بهار است
بهار امد دلم در انتظار است
بهار هر کسی عید است و نوروز
بهار عاشقان دیدار یار است
اللهم عجل لولیک الفرج
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
ایران من تسلیت
چه بگویم با کوه دنا
حال مرا بد کردی
تو چرا سد راهشان شدی
ایران من شده ماتم تو جوابی داری
با شصت و شش ادم تو چرا بد کردی
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
1 زمهریر کجاست و ارتباط آن با سادات
سوال: سادات اگر گناهی مرتكب شوند،در روز جزا با آتش عذاب می شوند یا با زمهریر؟ مقصود از زمهریر چیست ؟و آیا گناه سادات دو برابر گناه غیر سادات محاسبه می شود؟. پاسخ: كلمه زمهریر فقط یك بار در قرآن به كار رفته است . در سوره دهر درباره پاداش ابرار و نیكان فرموده : در این آیه كلمه زمهریر به معنای سرما آمده است . در لغت نیز زمهریر به معنای سرمای شدید یا شدّت غضب یا سرخ شدن چشم بر اثر خشم است . از این آیه استفاده نمی شود كه زمهریر جایگاهی برای عذاب باشد، ولی در روایات زمهریر را یكی ازجایگاههای عذاب مطرح كرده كه بر خلاف جهنم , از شدت سرمای شدید در عذابند. در حدیثی آمده است كه در جهنم نقطه ای وجود دارد كه از شدّت سرما اعضای بدن از هم متلاشی می شود.( 1) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل شده : آتش ، شكایت به پروردگار بُرد. خداوند اجازه دو نفس كشیدن به جهنم داد. یك نفس در زمستان و یك نفس در تابستان می كشد. گرمی تابستان از گرمای جهنم سرچشمه می گیرد و سرمای زمستان از زمهریر جهنم سرچشمه می گیرد.( 2) در روایات مطلبی یافت نمی شود كه زمهریر مخصوص سادات گناهكار باشد و اطلاق آیات عذاب شامل سادات و غیر سادات می شود. دهخدا در لغت نامه گفته است : عوام گمان برند كه گناهكاران از سادات (اولاد رسول) را به جایی كه سرد است ونامش زمهریر است می برند.( 3) سادات دو عنوان دارند. در یك عنوان مانند بقیه مردم هستند و به اندازه آنان محاسبه و مجازات می شوند. گناه آنان مانند گناه دیگران و ثواب آنان مانند ثواب دیگران است . عنوان دوم سادات: این است كه آنان انتساب به پیامبر و امامان دارند و در دید مردم دارای مزیت هستند و از آنان توقع و انتظار نیكوكاری دارند و بدی و زشتی را از آنان نمی پسندند. همان طور كه علمای دین دارای دو عنوان هستند, یا زنان پیامبر دارای دو عنوان هستند. در یك عنوان با سایر مردم مساوی هستند و در عنوان دیگر انتساب آنان به دین و پیامبر است كه خوبی آنان باعث مزید ثواب و بد كردن آنان باعث مزید عذاب می شود. امام رضا (ع) وقتی كه برادرش (زیدالنار) را دید كه از خود تعریف می كند و به سیادت خود مغرور شده فرمود: » ای زید! حرف افراد پست کوفه تو را گول زده است. آنها گفته اند چون از فرزندان فاطمه زهرا(س) هستی، آتش بر تو حرام است. به خدا قسم این درباره امام حسن و امام حسین و سایر فرزندان فاطمه است. ای زید، اگر روز قیامت تو و پدرمان موسی بن جعفر(ع) را بیاورند و تو گناهکار باشی، وارد بهشت شوی و پدرت موسی بن جعفر را هم که اطاعت خدا کرده، روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت قیام نموده، داخل بهشت کنند، تو نزد خداوند گرامی تر و عزیزتر از موسی بن جعفر خواهی بود!؛ چرا که تو بدون زحمت وارد بهشت شده ای! ای زید! تقوای خدا را پیشه خود کن هر کس تقوی نداشته باشد، از ما نیست. جدّ ما، امام سجاد(ع) فرمود: » هر کس از اهل بیت کار نیک کند پاداشش دو برابر است و هر کس مرتکب گناه شود، عقوبت و عذابش دو برابر خواهد بود. « زید گفت: » اما من برادر شما و پسر پدر شما هستم. « حضرت رضا علیه السلام فرمود: » تو برادر من هستی، مادام که خدای تعالی را اطاعت کنی. اما هرگاه به معصیت خداوند دست زدی، دیگر بین من و تو برادری نیست. مگر در قرآن نخوانده ای؟ حضرت نوح علیه السلام به خداوند عرض کرد: » خدایا پسر من از خانواده من است. « ولی خداوند فرمود: » یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح «؛ (سوره ی هود، آیه ی 46 و 45 ) (ای نوح! او از خانواده و اهل تو نیست.) خداوند به علّت عمل زشت او و معصیتش او را از خانواده نوح خارج ساخت. ای زید، تو هم اگر خدا را اطاعت کنی، از ما اهل بیت هستی و اگر معصیت کنی از اهل بیت خارج می شوی. «4 (پاورقی 1.تفسیر نمونه , ج 25 ص 363 به نقل از درّ المنثور, ج 6 ص 300 (پاورقی 2.همان , ج 8 ص 283 (پاورقی 3.بهاءالدین خرمشاهی , دانشنامهء قرآن . (پاورقی 4.بحارالانوار، ج 49 ، باب 16 ، ص 1و 2 و 3 و 4 و 10
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
آیا «حلم» با «صبر» تفاوت دارد؟!
پرسش
تفاوت بین صبر و حلم چیست؟
پاسخ اجمالی
اگرچه از نظر برخی لغتشناسان و اندیشمندان، واژههای «حلم» و «صبر» تقریباً مترادف بوده و به یک معنا میباشند:
«و الحَلِیمُ فی صفة الله عز و جل: معناه الصَّبور».[1]حلیم که یکی از صفات پروردگار است، معنایش صبور است.
«وصف اللّه بالصبر انما هو بمعنى الحلم و هو تأخیر العقوبة عن المستحقین لها»؛[2] توصیف خداوند به صبور بودن، معنایش حلم خداست؛ یعنی تأخیر انداختن عذاب کسانی که مستحق عذاب هستند.
اما برخی معتقدند؛ حلم خودداری شخص در برابر هیجانات غضب و احساسات و به دست آوردن حالت آرامش، اطمینان و بردباری است، در برابر عجله که با طبع بشر سازگاری ندارد: «الحلم: ضبط النفس عن هیجان الغضب».[3] «الحلم بمعنى انضباط النفس و الطبع عن هیجان الغضب و عن الإحساسات، و حصول حالة السکون و الطمأنینة و الصبر فی مقابل ما لا یلائم الطبع، فی مقابل العجلة و الطیش و النزق و الغضب».[4]
بنابر این فرق بین «حلیم» و «صبور» را اینگونه عنوان کردهاند که فرد گناهکار در برابر شخصی که صفت «صبور» دارد، ایمن از عذاب نیست، اما در برابر شخصی که صفت «حلیم» دارد از عذاب ایمن است: «الفرق بین الحلیم و الصبور ان المذنب لا یأمن العقوبة فی صفة الصبور کما یأمنها فی صفة الحلیم».[5]
صفت «حلم» زمانی که به انسان نسبت داده شود، از شریفترین صفات انسانی و در ستایش غریزه بشری است که باعث ترقی انسان به سوی کمالات میشود، و انسان به وسیله این صفت میتواند به سکون و آرامش دست یابد.[6]
با توجه به آنچه که بیان شد، «صبر» و «حلم» از صفات نفسانی هستند که انسان میتواند در برابر حوادثی که برای او به وجود میآید، از خود نشان دهد. «حلم» صفت و حالت دیگر نفسانی است که با «صبر» تفاوت دارد؛ فرق اساسی «حلم» و «صبر» در این است: «صبر» ضد و مقابل بیتابی و جزع و فزع نمودن است، و در حقیقت حالت خویشتنداری در برابر ناملایمات و اموری است که از بیرون بر انسان وارد میشود؛ و انسان باید در برابر آن خویشتنداری نموده و مشکل را حل کند، که آن یا صبر «عَلَی الطَّاعَةِ» است، یا صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَةِ» است، یا صبر «عَنِ الْمَعْصِیَة»؛ یعنی یا باید طاعتی را انجام دهد که دشوار است؛ مانند روزه ماه مبارک رمضان، اعتکاف و… . زمانی خدای ناکرده مصیبت سختی بر انسان وارد میشود که این صبر «عِنْدَ الْمُصِیبَة» است. و گاهی صبرِ «عِند الْمَعْصِیَة»، یعنی صبر در برابر گناه.
امّا «حلم» در مقابل خشم و غصب و ضد آنهاست؛ یعنی اگر برای انسان حادثهای پیش آمد و او عصبانی نشد، این جزو «صبر» نیست، بلکه جزو «حلم» است. بار سنگین غضبی بر انسان وارد میشود، اگر این غضب او را وادار کرد که خلاف بگوید و دست به خلاف بزند، معلوم میشود که حلیم نیست، امّا اگر «عند الغضب» آن «طیش» و حمله و خشم را مهار کرد و این بار سنگین غضب را به دوش کشید، میگویند او شخصی حلیم است. - در تعبیرات فارسی میگویند بردبار است -. این نظیر صبر نیست؛ لذا «صبر» کاملاً از مسئله «حلم» بیرون است، و «حلم» کاملاً از مسئله «صبر» جدا است.
به عبارت دیگر، اگر برای شخص حادثهای پیش آمد و او عصبانی شد و با همه فشارها خود را مهار و مدیریت کرد و براساس خشم و عصبانیت خویش عمل نکرد، چنین شخصی حلیم و بردبار است. او خشم خود را مهار و مدیریت میکند و در آن حالت رفتار و سخنی ندارد که خلاف حق باشد و موجبات پشیمانی را فراهم آورد. چنین شخصی از درون استوار است. حلیم خشمگین میشود ولی مهار خشم خویش را دارد و براساس هیجان و واکنشهای عاطفی شدید رفتار نمیکند، بلکه آتشفشان خشم خود را فرو میکشد و براساس عقل و علم رفتار میکند، نه بر اساس هیجان و عواطف و احساسات.[7]
گفتنی است که حلم از اوصاف برجسته و اسمای حسنای الهی است. در قرآن کریم هر جا که صفت حلم به خداوند نسبت داده شد، به مقتضای کلام همراه با یکی دیگر از صفات خداوند آمده است؛ مانند «غفور حلیم»، «غنیّ حلیم»، «علیم حلیم»، «شکور حلیم».
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 145، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 1، ص 125، بیروت، دارالفکر، بیتا.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 253، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[4]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 272، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
[5]. تفسیر روح البیان، ج 1، ص 125.
[6]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 272.
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
شما باید برای دیدن نظرات ابتدا عضو شوید . در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)